Web Analytics Made Easy - Statcounter

ماجرا باید همان چیزی باشد که توی علوم میان‌رشته‌ای بین معمار – شهرسازی و علوم انسانی درباره‌اش گپ زده می‌شودٰ: اینکه «مکان» این قابلیت را دارد که رفتار آدم‌ها را تغییر دهد. این لابد باید توجیه‌کننده رفتار «حسین اسدی» و کلی آدم دیگر باشد که تا قصد حرم می‌کنند، مُشتی شکلات و نخود و کشمش و شیرینی و چیزهایی شبیه این می‌ریزند توی جیب‌هایشان.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

تنها برای اینکه برسند به پاتوق یک میلیون متر مربعی‌شان؛ جایی که آدم‌ها دلشان می‌خواهد هوای همدیگر را داشته باشند، جایی که دلشان می‌خواهد تا بچه‌ای دور و برشان دیدند، دست بکنند توی جیبشان و شکلات دربیاورند، جایی که غیر زائرهای گوشه و کنار صحن و رواق‌هایش، معلوم نیست از این‌ور و آن‌ور چند نفر پشت پنجره‌ای رو به آن ایستاده‌اند.

  «حسین اسدی» کوچکترین شباهتی به یک آدم 91 ساله ندارد؛ این‌قدر که مدام لازم است کارت ملی‌اش را از جیب بغلش دربیاورد و تولدش در سال 1309 را به گواه آن اثبات کند. چهره او بیشتر شبیه یک آدم 60 و خرده‌ای، هفتاد ساله مهربان است که هر هفته، چهارشنبه‌ها، با یک جیب پر از شکلات یکی دو تا اتوبوس می‌نشیند و خودش را می‌رساند به حرم. روایت او اما چیزی بیشتر از این حرف‌هاست؛ به قدر یک عمر توسل از پشت پنجره‌های رو به مشهد.

برویم اول قصه زندگی شما. «حسین اسدی» متولد کجاست؟

من متولد ۱۳۰۹ در قوژد گنابادم. البته داداش بزرگم – خدا رحمتش کند – می‌گفت که من متولد دوازدهم. از سال 42 هم به خاطرم کارم در شرکت نفت آمده‌ام مشهد. اینجا هم، قربان آقا بروم نگهم داشته‌اند.

قصه شکلات‌ها چیست؟

شکلات می‌خرم و چهارشنبه‌ها می‌ریزم توی جیبم و از خانه با خط واحد (اتوبوس) می‌آیم حرم. هر بچه‌ای که می‌بینم، یک شکلات بهش می‌دهم. آخر هم که تمام می‌شود، برمی‌گردم خانه.

ماجرای خاص زندگی شما چیست؟ ماجرای به یادماندنی‌ای توی این 90 سال رخ داده حتماً.

یک بار دیسک کمر شدم و نتوانستم دو سال پشت ماشین بنشینم. قضیه مال 20 سال پیش است. شاید هم بیشتر. بله. مال وقتی است که هنوز بازنشسته نشده بودم. پیش همه عطارها و دکترها رفتم. کم‌کم پهلوی راستم درد گرفت. هی آمپول و مشت‌مال، هی داردوا و فیزیوتراپی. آخر کار دکترها تشخیص دادن که باید عملم کنند. روز چهارشنبه‌ای به من گفتند که باید هفته بعد عمل بشوی. همان هفته آخر رفتم پیش یک دکتری که مطبش فلکه دروازه قوچان بود. یک نگاهی کرد. دارو داد. چند تا دارو هم نوشت که بروم و بگیرم. داروها را گرفتم. آمپول را زدم، ولی تا تا به خودم آمدم دیدم لباس‌ها و داروهایم نیست. پنجره مطب رو به حرم بود. من هم ایستادم پشت همان پنجره به گریه؛ گریه حاجت. از همان پنجره از حضرت استمداد کردم. فردای همان رزو بود که قدراست نماز خواندم.

یعنی عمل دیگر احتیاج نشد؟

نه. من که دیگر عمل نکردم. دکتر هم نرفتم. البته این تنها باری نبوده که حضرت(ع) کمکم کرده‌اند.

مرتبه دیگرش چه اتفاقی بوده؟

ما یک خانه‌ای داشتیم حوالی چهارراه خواجه‌ربیع. به خاطر اینکه داشت خراب می‌شد، فروختیمش و یک خانه نیمه‌کاره خریدیم که بسازیم. حالا خیلی هم قرض‌دار بودم و بنا شده بود وام بهم بدهند؛ چهارصدتومن. چهارصدهزار تومان آن موقع از چهارصدمیلیونِ حالا هم شاید بیشتر بود. سال 64... خلاصه کارهایش را انجام دادم، ولی دیدم خبری نشدم. این بود که بلند شدم، رفتم تهران. رفتنم ساختمان شرکت نفت.

نمی‌شد با همان شرایط توی خانه زندگی کنید؟

نه، نیمه‌کاره بود. انگار مانده بودیم به مستاجری. خانه قبلی را هم که فروخته بودیم. برای همین بلند شدم، رفتم تهران، همه کارهای وام را کردم. مسئول امضای آخر ولی قبول نمی‌کرد. می‌گفت: «تو یک بار دیگه هم وام گرفتی. لابد خانه خرید و فروش می‌کنی. لابد بساز و بفروشی.» خودش گفت و خودش هم عصبانی شد. دیدم دست کرد که پرونده را پاره کند. پرونده را از دستش چنگ زدم. گفتم: «حالا نمی‌خوای امضا کنی، چرا پرونده‌ رو می‌خوای پاره کنی؟»

قبلاً هم وام گرفته بودید؟

بله. بیست هزار تومن گرفته بودم که مال خیلی سال قبل‌تر بود؛ برای خانه قبلی‌مان. خلاصه که ناامید شدم. کاغذها را برداشتم و آمدم بیرون. فکر می‌کنم طبقه شانزدهم بود. توی همان طبقه یک پنجره‌ای رو به مشهد پیدا کردم. ایستادم. سلام دادم. گریه کردم. گفتم: «یا امام رضا(ع)، من الان با چه رویی برگردم بیام مشهد؟ نه پولی، نه خانه‌ای، نه آبرویی...» خلاصه چند دقیقه‌ای با حضرت(ع) صحبت کردم. خلاص که شدم، یک‌دفعه یک آدمی توی راهرو به چشمم آشنا آمد. یکی از کارمندهای شعبه تهران بود. احوالپرسی کردیم. گفت: «اینجا؟» جریان وام را گفتم و اینکه طرف خواسته پرونده را پاره کند و ...

چند دقیقه بعد، توی همان طبقه، یک آدم دیگری را دیدیم که داشت از پله‌ها پایین می‌آمد. با این آشنای من، احوالی از هم پرسیدند و باز صحبت کشید به پرونده من و قصه آن کارمند عصبانی و ... طرف خیلی ناراحت شد. گفت: «دوباره ببرین. اگه امضا نکرد، بیارین خودم امضا کنم!» این را گفت و رفت. بعد از این رفیقمان پرسیدم: «این کی بود؟» گفت: «مدیر امور مالی کل شرکت!». بعد از آن، همیشه فکر می‌کردم که چرا این آدم توی ساختمانی که چند تا آسانسور داشت، از پله می‌آمد پایین؟ چرا اصلاً شرح احوال من را پرسید؟ هیچی دیگر. رفتیم توی اتاق همان آدم اول. این‌دفعه کلی عزت و احترام کرد. از جا پاشد. بعد هم پرونده را دوباره گذاشتند جلوی رویش و گفتند: «فلانی دستور داده که امضا کنی!» خلاصه امضا را گرفتم و برگشتم مشهد. بعدِ چند روزی هم پول را ریختند، قرض‌ها را دادیم و شروع کردیم به ساختن خانه.

منبع: قدس آنلاین

منبع: قدس آنلاین

کلیدواژه: زائران امام رضا ع حرم مطهر رضوی حسین اسدی یک آدم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۶۱۷۰۵۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

(ویدئو) فجیع‌ترین و بدترین پرونده قتل به روایت یک کارآگاه

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی tags # قتل سایر اخبار اسرار تکامل آلت‌ جنسی؛ رابطه جنسی انسان‌های اولیه مثل گوریل‌ها بود؟ (تصاویر) «زو»؛ گاو عقیم و غول‌پیکری که توسط انسان‌ها به وجود آمد! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی می‌شوند (تصاویر) کشف پرنده‌ عجیبی که سمت راست بدنش نر است و سمت چپش ماده!

دیگر خبرها

  • خانه موزه‌ای در تهران که نماد عقل و عشق است
  • فیلم/ لحظه ورود پلیس از پنجره طبقه دوم دانشگاه کلمبیا
  • گردهمایی بزرگ دختران دانشجو در قم برگزار می شود
  • ساخت ۴ شبستان جدید در طرح توسعه حرم امام حسین (ع)
  • ماجرای عجیب قتل حسین به دست «ع» گدا
  • (ویدئو) فجیع‌ترین و بدترین پرونده قتل به روایت یک کارآگاه
  • (تصاویر) این زن زندگی خود را وقف گربه‌ها کرد
  • «با شما سربلندیم» شعار دهه کرامت
  • روایت آقای کاراگاه از فجیع‌ترین و بدترین پرونده‌ای که داشت | فیلم
  • ببینید | فجیع‌ترین و بدترین پرونده قتل به روایت یک کارآگاه